یوری نیکولین و 10 بازیگر دیگر خط مقدم داخلی

فهرست مطالب:

تصویری: یوری نیکولین و 10 بازیگر دیگر خط مقدم داخلی

تصویری: یوری نیکولین و 10 بازیگر دیگر خط مقدم داخلی
تصویری: آیسی دیوانگی دخی ناهی کاهی | آهنگ دیوانا | شاهرخ خان | دیویا برتی | پربیننده ترین آهنگ 2023, نوامبر
یوری نیکولین و 10 بازیگر دیگر خط مقدم داخلی
یوری نیکولین و 10 بازیگر دیگر خط مقدم داخلی
Anonim
یوری نیکولین
یوری نیکولین

در 76 مین سالگرد پیروزی بزرگ بر مهاجمان نازی ، 7Dney.ru تصمیم گرفت به خوانندگان سربازان خط مقدم را یادآوری کند که پس از جنگ ، ستاره های سینمای روسیه شدند.

یوری نیکولین

یوری نیکولین
یوری نیکولین

یوری نیکولین نه یک جنگ ، بلکه دو جنگ را پشت سر گذاشت. پس از ترک تحصیل در سال 1939 ، یورا 18 ساله به ارتش اعزام شد تا در 115 مین هنگ توپخانه ضد هوایی خدمت کند. در طول جنگ اتحاد جماهیر شوروی و فنلاند 1939-1940 ، باتری ضد هوایی ، جایی که نیکولین در آن خدمت می کرد ، از نزدیکی های هوایی به لنینگراد محافظت می کرد.

در بهار 1941 ، یوری ولادیمیرویچ در حال آماده شدن برای بسیج بود ، اما جنگ بزرگ میهنی آغاز شد و نیکولین به خدمت خود ادامه داد و در نزدیکی لنینگراد ماند. این بازیگر به یاد می آورد: "فراموش کردن اولین فردی که در حضور من کشته شد غیرممکن است." - ما در موقعیت شلیک نشستیم و از گلدان ها غذا خوردیم. ناگهان یک گلوله در نزدیک اسلحه ما منفجر شد و سر لودر توسط ترکش منفجر شد. مردی با قاشق در دست نشسته است و قسمت بالای سرش مانند تیغ تمیز شده است."

در سال 1943 ، یوری به ذات الریه مبتلا شد و به بیمارستان فرستاده شد. و پس از بهبودی ، دوباره به جبهه رفت - به 72مین بخش جداگانه ضد هوایی در نزدیکی کلپینو ، جایی که با پیروزی روبرو شد. در سال 1946 ، نیکولین با درجه گروهبان ارشد از خدمت خارج شد. به دلیل شایستگی در خصومت ها ، یوری ولادیمیرویچ مدال "برای شجاعت" ، "برای دفاع از لنینگراد" و "برای پیروزی بر آلمان" دریافت کرد.

نیکولین دوست نداشت در مورد گذشته خط مقدم خود صحبت کند. "من نمی توانم بگویم که من یکی از افراد شجاع هستم. همه چیز در مورد این است که چگونه این ترس خود را نشان می دهد. برخی از آنها هیستریک داشتند - آنها گریه کردند ، فریاد کشیدند ، فرار کردند. دیگران در ظاهر آن را با آرامش تحمل کردند ، "یوری ولادیمیرویچ به یاد می آورد.

در میان بسیاری از تصاویر که او در آن بازی کرد (بیشتر کمدی) ، دو عکس خاص وجود داشت. در سال 1975 ، حماسه سینمایی آنها برای سرزمین مادری جنگیدند ، به کارگردانی سرباز خط مقدم سرگئی بوندارچوک ، و در 1976 ، فیلم الکسی آلمانی ، بیست روز بدون جنگ ، نوشته کنستانتین سیمونوف ، اکران شد. او ، سیمونوف ، نیکولین را برای نقش اصلی انتخاب کرد. خاطرات جنگ همیشه یوری ولادیمیرویچ را مجروح کرده است. او سعی کرد امتناع کند ، اما سیمونوف توانست بازیگر را متقاعد کند که هیچ کس بهتر از او که از جنگ جان سالم به در برد ، این نقش را بازی نمی کند.

ولادیمیر اتوش

ولادیمیر اتوش
ولادیمیر اتوش

ولادیمیر اتوش این حقیقت را پنهان نکرد که از بین بسیاری از تمایزهای نظامی ، گران ترین جایزه برای او اولین جایزه وی برای خدمت سربازی بود - نشان ستاره سرخ. قبل از جنگ ، اتوش فقط یک سال فرصت داشت در مدرسه شوچین درس بخواند. با این حال ، علیرغم رزرو که همه دانش آموزان "پایک" داشتند ، در پاییز 1941 وی بیانیه ای نوشت و از او خواست تا او را برای جنگ بفرستد. "صبح رفتم و خواستم داوطلبانه به جبهه بروم. ولادیمیر آبراموویچ به یاد می آورد یک انگیزه جوانانه ، که من هرگز از آن پشیمان نیستم. - من حتی تاریخ یادآوری زمانی که برای نوشتن بیانیه به دفتر ثبت نام و ثبت نام ارتش رفتم - 16 اکتبر 1941."

این داوطلب نوزده ساله که به اصرار مادرش در دوران مدرسه ، زبان آلمانی آموخته بود ، ابتدا به دوره چهار ماهه مترجمان نظامی اعزام شد و سپس برای خدمات اطلاعاتی آموزش دید. با این حال ، به دلایلی آنها تصمیم خود را برای پرتاب یک سرباز ارزشمند به پشت خطوط دشمن تغییر دادند. ستوان ولادیمیر اتوش در یک هنگ تفنگ به پایان رسید ، جایی که ابتدا به عنوان مترجم در اطلاعات هنگ خدمت می کرد ، و سپس دستیار عملیاتی رئیس ستاد شد.

ولادیمیر اتوش در جنگها در اوستیا ، در کوههای قفقاز شرکت کرد ، در دفاع از شهر اینگوش مالگوبک و همچنین در آزادسازی روستوف دان و اوکراین شرکت کرد. در سال 1943 ، در طی نبردی در نزدیکی شهر توکماک اوکراین ، اتوش به شدت مجروح شد. و پس از بیمارستان ، گروه دوم ناتوانی را دریافت کرد و ترخیص شد.

ولادیمیر اتوش
ولادیمیر اتوش

اتوش در طول زندگی تقریباً در فیلم های مربوط به جنگ بازی نکرد. به گفته این بازیگر ، او اغلب خواب جنگ را می دید.ولادیمیر آبراموویچ گفت: "احتمالاً بدترین روزها را در آنجا تجربه کردم." - هیچ اجرایی قادر به انتقال تمام وحشت آن زمان نیست. ما گرسنه بودیم ، مجروحان را روی خود می کشیدیم و شب ها بدون خواب دشمن را دنبال می کردیم. به هر حال ، در نزدیکی روستوف ، متوجه شدم که منابع بدن انسان بی پایان است … چند بار که مجبور بودم در جبهه بمیرم ، به حساب منتقل نمی شود."

آناتولی پاپانوف

آناتولی پاپانوف
آناتولی پاپانوف

آناتولی پاپانوف تا آغاز جنگ توانست چندین نقش اپیزودیک را ایفا کند. او در آگوست 1941 به ارتش اعزام شد - و تقریباً بلافاصله به خط مقدم رسید. به مدت یک سال به درجه گروهبان ارشد رسید ، فرمانده گروهان توپخانه ضد هوایی شد.

با این حال ، پاپانوف هیچ جایزه ای برای جنگ نداشت. بیوه آناتولی پاپانوف ، نادژدا کاراتایوا ، می گوید: "آن زمان وحشتناک بود ، وقتی که ما عقب نشینی کردیم و عقب نشینی کردیم و متحمل ضررهای زیادی شدیم." در مارس 1942 ، تولیا زخمی شد. در دو دقیقه در آن نبرد ، بمب تمام باتری ضدهوایی آنها را از بین برد."

آناتولی دیمیتریویچ گفت که وقتی بیدار شد ، پای خود را احساس نمی کرد ، انگار پایش پاره شده است. "من به اطراف نگاه کردم - کنار دهانه خاکی عظیم ، و همه اطراف رفقا کشته شدند. هیچ کس زنده نیست. "این بازیگر به یاد می آورد. خوشبختانه پاپانوف زخمی توسط نیروهای انتظامی پیدا شد. معلوم شد که از چهل نفر ، تنها دو نفر زنده ماندند! آسیب بسیار جدی بود ، اما ، خوشبختانه ، پای بازیگر تقریباً سالم باقی ماند: پزشکان فقط دو انگشت پا را قطع کردند. اما در آن زمان وحشتناک ، با چنین زخم هایی ، تا گانگرن شروع نشود ، آنها می توانند کل پا را بردارند.

آناتولی پاپانوف
آناتولی پاپانوف

پاپانوف شش ماه را در بیمارستان گذراند ، و سپس او برای خدمت سربازی نامناسب اعلام شد ، وی ناتوانی گروه سوم را دریافت کرد. با این حال ، او از رویای بازیگری شدن دست نکشید. "تولیا با عصا به GITIS آمد ، اما قول داد که به سرعت راه رفتن عادی را یاد می گیرد. و او آموخت - او حتی می تواند برقصد! در آن زمان تعداد کمی پسر در بین متقاضیان وجود داشت ، بنابراین او به راحتی پذیرفته شد و بلافاصله در سال دوم ثبت نام کرد. "بیوه بازیگر می گوید.

برخلاف بسیاری از همکارانی که از جبهه عبور کردند ، پاپانوف معتقد بود که صحبت در مورد جنگ ضروری است. برای اینکه دیگر تکرار نشود. او خاطرات خود را در مورد باروت چهل سال بیان کرد ، اگرچه آن سالها همچنان زخمی شفا نیافته باقی ماند. او در فیلم های مربوط به جنگ بازی کرد - در میان آنها محبوب تماشاگران "زنده ها و مردگان" و "ایستگاه بلروسکی". و یک بار در نمایشی که مارک زاخاروف بر اساس نمایشنامه برشت روی صحنه برد ، حتی نقش هیتلر را بازی کرد.

میخائیل پوگوکین

میخائیل پوگوکین
میخائیل پوگوکین
میخائیل پوگوکین
میخائیل پوگوکین

آغاز جنگ بزرگ میهنی همزمان با روز فیلمبرداری یکی از قسمتهای فیلم "پرونده آرتامونوف" بود ، که اولین فیلم بازیگر جوان میخائیل پوگوکین شد. و دو روز بعد ، هنرمند 18 ساله داوطلبانه به جبهه رفت. "من به شبه نظامیان رفتم ، نود اتوبوس در حال حرکت بودند ، نیمی از آنها در طول جاده بمباران شد و یلنیا ، جایی که من بودم ، هفت بار دست تغییر داد. این غسل تعمید آتش من بود. سپس میخائیل ایوانوویچ به یاد آورد ، در ارتش فعال ، یک پیشاهنگ به پایان رسیدم."

در اکتبر 1942 ، در طی یک نبرد سخت ، پوگووکین از ناحیه پا به شدت مجروح شد. او مبتلا به گانگرن شد ، بازیگر برای قطع عضو آماده می شد. اما میخائیل از جراح ارشد بیمارستان صحرایی التماس کرد که پای خود را برای او باقی بگذارد: "دکتر ، من نمی توانم بدون پا زندگی کنم ، من یک هنرمند هستم!" و پزشک موفق شد تقریباً غیرممکن را ایجاد کند. پس از بیمارستان ، پوگوکین مرخص شد و نشان درجه 2 جنگ میهنی را دریافت کرد.

به هر حال ، در سال 1943 ، هنگامی که زخم هنوز بهبود نیافته بود ، میخائیل پوگووکین ، با تکیه بر چوب ، در کمدی "عروسی" نقش برجسته ایفا کرد. میخائیل ایوانوویچ گفت: "هنگام فیلمبرداری از صحنه رقص ، اپراتور متوجه لکه های خون در پا شد." - فیلمبرداری متوقف شد. پرستار وظیفه بانداژ مرا عوض کرد و من بی پروا تر صحنه را رقصیدم."

زینوی گردت

زینوی گردت
زینوی گردت

در ژوئن 1941 ، زینوی گردت ، بازیگر 25 ساله تئاتر ، داوطلبانه به جبهه رفت. پس از آموزش کوتاه مدت ویژه در یک مدرسه مهندسی نظامی ، او به کالینینسکی و سپس به جبهه ورونژ فرستاده شد ، جایی که فرماندهی یک شرکت قایقرانی را بر عهده داشت.این هنرمند به درجه ستوان ارشد رسید ، فرمانده یک شرکت تخلیه کننده بود ، بیش از یک بار جایزه گرفت.

در 13 فوریه 1943 ، گردت در نبرد با نازی ها در نزدیکی بلگورود به شدت مجروح شد. زینوی افیموویچ به یاد می آورد: "از لبه جنگل ، مربی پزشکی وروچکا ودنینا دید که چگونه کمیسر هنگ و من مجروح شدیم." - زیر آتش دشمن ، او مرا با یک بارانی چهارصد متری به جنگل کشاند. او از خستگی سفید شده بود … اوضاع در جبهه آنقدر سخت بود که انتقال یک مجروح جدی به بیمارستان غیرممکن بود. ستوان جوان توسط هشت زن از روستایی به روستای دیگر کشیده شد. این یک حماسه هیولایی بود. " این بازیگر به بیمارستان منتقل شد ، اما مدت زیادی طول کشید تا پای آسیب دیده وی بهبود یابد.

زینوی گردت
زینوی گردت

در عرض یک سال ، با انجام ده عمل ، پزشکان سعی کردند پای بازیگر را از گانگرن نجات دهند. اگر یازدهم کمک نمی کرد قطع عضو می کردند. آخرین عمل توسط جراح برجسته بیمارستان Botkin ، Ksenia Maksimilianovna Vincentini ، همسر طراح سرگئی کورولف انجام شد. و او همچنان موفق شد به موفقیت برسد. درست است ، من مجبور شدم پای خود را به اندازه هشت سانتی متر کوتاه کنم. تا پایان عمر ، زینوی افیموویچ لنگ زد و نتوانست زانو را خم کند ، که سالها بعد به دوستش والنتین گفت اجازه داد تا یک اپیگرام به او اختصاص دهد:

اوه گردت خارق العاده ،

از زمان ارتش

یکی از بهترین ویژگی ها -

زانو او سرسخت است.

به هر حال ، گردت قبل از بازیگر فیلم تقریباً 40 سال "پشت صحنه" - در تئاتر عروسکی سرگئی اوبرازتسوف خدمت کرد.

ولادیمیر باسوف

ولادیمیر باسوف
ولادیمیر باسوف

ولادیمیر باسوف از کودکی تصمیم گرفت زندگی خود را با سینما پیوند دهد. پس از فارغ التحصیلی از مدرسه ، در تابستان 1941 ، هنرمند آینده برای اطلاع از قوانین پذیرش به VGIK آمد. نقشه ها در جنگ از بین رفت. وی داوطلبانه به عنوان سرباز به جبهه رفت. آنها می گویند او حتی یک سال را به خودش نسبت داد تا سنش را بگذراند.

ولادیمیر پاولوویچ به لطف یک موقعیت باورنکردنی ستوان شد. در سال 1941 ، واحد توپخانه آن در نزدیکی خیمکی جنگید. باسوف به آخرین گلوله شلیک کرد و زنده ماند. یکی از کل باتری ژنرال که به خط مقدم رسید ، از استقامت جنگنده آنقدر شگفت زده شد که او را به درجه ارائه داد. و دستور داد که بر اقتصاد هنگ نظارت داشته باشد.

به زودی باسوف اجراهای آماتوری را ترتیب داد ، بیش از 150 اجرا در خط مقدم برگزار کرد. در سال 1943 ، به دلیل انجام مثال زدنی وظایف به عنوان رئیس باشگاه تیپ ، مدال "برای شایستگی نظامی" به او اهدا شد. در سال 1945 ، ولادیمیر باسوف ، در راس گروه حمله ، تصرف سنگر دفاع آلمان را تضمین کرد ، در نبرد زخمی شد. به خاطر موفقیت خود ، او نشان ستاره سرخ را دریافت کرد. به او وعده یک دوران سربازی درخشان داده شد ، اما او سینما را انتخاب کرد.

ولادیمیر باسوف
ولادیمیر باسوف

هنگامی که جنگ به پایان رسید ، کاپیتان باسوف گزارش بسیج را ارائه کرد. او بلافاصله توسط ژنرال احضار شد و گفت: "من امضا نمی کنم. من می خواهم شما را به آکادمی نظامی بفرستم ، چند سال دیگر خودتان بندهای ژنرال را می بندید ، شما همه توانایی های آن را دارید. " اما وقتی شنید که باسوف تقریباً از کودکی آرزو داشت کارگردان شود ، ژنرال به او گفت: "خوب ، اینطور باشد! رنگ می کنی؟ بنابراین یک تصویر از همسرم بکشید. اگر دوست داشته باشم ، رهایش می کنم. " ولادیمیر باسوف به خانم ژنرال یک پرتره تشریفاتی واقعی با روغن کشید. ژنرال از بوم خوشحال شد و در استعداد دخالت نکرد.

در سینما ، باسوف نقش های کمیک زیادی بازی کرد. اما به عنوان کارگردان با فیلمبرداری یکی از دوست داشتنی ترین فیلم های مربوط به جنگ در کشور ما - "سپر و شمشیر" موفق شد. یکی که اولگ یانکوفسکی اولین فیلم درخشان خود را در نقش هاینریش شوارتسکف انجام داد. خود باسوف نقش افسر اطلاعاتی شوروی "برونو" را در این پروژه بازی کرد.

لئونید گایدای

لئونید گایدای
لئونید گایدای

در سال 1941 ، لئونید گایدای 18 ساله به هیچ شاخه ای از ارتش برده نشد: مرد لاغر ، لاغر ، بدیهی بود که بیمار بود و مستعد ابتلا به سل بود (بعدها گایدای واقعاً با آن بیمار شد). کارگردان آینده که نمی تواند برای رفتن به جبهه داوطلب شود ، به عنوان کارگر صحنه در تئاتر ایرکوتسک کار کرد ، جایی که در آن زمان تئاتر طنز مسکو تخلیه شده بود. او پرده را باز و بسته کرد ، مناظر را تنظیم کرد و در این بین ، همه اجراها را حفظ کرد.

گایدای در 7 فوریه 1942 سربازگیری شد. در اصل برای خدمت در مغولستان فرستاده شد. "من یک قسمت را به یاد می آورم: ما قبلاً غرق در teplushki بودیم ، عصر … و ناگهان من شنیدم:" Lenya! "، - لئونید یوویچ به یاد آورد. - به بیرون نگاه کردم و مادرم را با یک بسته نرم افزاری دیدم. اینکه چگونه او مرا پیدا کرد برای ذهن قابل درک نیست. پایهای تازه پخته آورده است. " پس از مغولستان ، گایدائی در مدرسه ای به پایان رسید و سپس درجه گروهبانی به او اعطا شد و برای شناسایی به جبهه کالینین اعزام شد. بیوه لئونید گایدایی ، نینا گربشکوا ، به یاد می آورد: "هنگامی که او در جبهه بود ، اولین کاری که کرد این بود که به حزب بپیوندد - در صفوف اول قرار گیرد و در صورت نبرد سخت ، تیرباران شود." - خوب ، او احمق بود! دیگران به نوعی حیله گری می کردند و سعی می کردند خود را نجات دهند. و گایدای - همیشه ابتدا سینه بزن! خوشبختانه سرنوشت او را نجات داد."

در دسامبر 1942 ، در نبردهای روستای ینکینو ، گایدایی نارنجک به سمت نقطه شلیک دشمن پرتاب کرد ، سه آلمانی را نابود کرد و اسیران را اسیر کرد. به خاطر این شاهکار ، او مدال شایستگی نظامی را دریافت کرد.

جنگ برای لئونید یوویچ چندان دوام نیاورد. در سال 1943 ، او برای شناسایی "زبان" به شناسایی رفت - و توسط مین ضد نفر منفجر شد. در بیمارستان ، او برای قطع پا آماده شد ، که در آن قطعات کوچک متعدد عمیقاً جاسازی شده بود.

لئونید گایدای
لئونید گایدای

"نکن ، قطع نکن. من می خواهم بازیگر شوم ، اما هیچ بازیگر بدون پا وجود ندارد! "، - دکتر گایدایی اصرار کرد. آنها پا را نجات دادند. اما در تمام طول زندگی خود در آن زمان با دردهای وحشتناک عذاب می کشید: تا آخرین روزها ، تکه هایی بیرون آمد. پس از بیمارستان او هرگز به جبهه بازگردانده نشد. لئونید گایدای برای خدمت سربازی دیگر نامناسب اعلام شد و از کارافتادگی گروه دوم برخوردار شد. پس از جنگ ، او به مسکو آمد و وارد بخش کارگردانی VGIK شد.

گایدایی به عنوان خالق بهترین کمدی های شوروی مشهور شد. این او بود که استعداد کمدی یوری نیکولین در سینما را کشف کرد و بارها در فیلم هایش از او فیلم گرفت. هر دو علاقه زیادی به یادآوری تجربیات خود نداشتند. با این حال ، گایدایی هنوز از تجربه ارتش شخصی خود استفاده کرد. خاطرات وجود دارد که چگونه در سال 1942 در مغولستان خدمت می کرد ، جایی که برای جبهه اسب می چرخاند. هنگامی که در واحدی که در آن خدمت می کرد ، به عنوان یک کمیسر نظامی آمد تا برای ارتش فعال دوباره کار کند. به سوال افسر: "چه کسی در توپخانه است؟" - گایدایی پاسخ داد: "من!". او همچنین به س questionsالات دیگر پاسخ داد: "چه کسی در سواره نظام است؟" ، "به نیروی دریایی؟" ، "به شناسایی؟" کمیسر نظامی گفت: "صبر کن ، گایدایی ، اجازه بده کل لیست را بخوانم." بعدها ، کارگردان این قسمت را برای فیلم عملیات Y و ماجراهای دیگر شوریک اقتباس کرد.

Innokenty Smoktunovsky

Innokenty Smoktunovsky
Innokenty Smoktunovsky

هنگامی که جنگ آغاز شد ، اینوکنتی اسموکتونوویچ (نام واقعی بازیگر) هنوز در یک مدرسه دستیاری پزشکی تحصیل می کرد. در سال 1942 ، او به دوره های پروژکونیست در کراسنویارسک رفت. در بهار 1943 ، هنگامی که 18 ساله شد ، به خدمت اعزام شد و به مدرسه پیاده نظام کیف فرستاده شد. با این حال ، در آگوست همان سال ، اسموکتونوفسکی فوراً به عنوان یک شخص خصوصی (بدون تعیین درجه افسری) به لشکر تفنگ گارد 75 فرستاده شد.

اسموکتونوفسکی به عنوان ستاد رابط هنگ 212 گارد ، در نبرد در کورسک بولگ ، در عبور از دنیپر و در آزادسازی کیف شرکت کرد. در دسامبر 1943 ، هنرمند آینده پس از گذراندن یک ماه در اردوگاه های اسرا دستگیر شد. در ژانویه 1944 ، او موفق به فرار شد. او به مدت یک ماه در خانه خود توسط یک خانواده اوکراینی پناه گرفت. (پس از جنگ ، او تا پایان عمر با این افراد در ارتباط بود).

من هرگز مجروح نشده ام. عجیب ترین چیز: دو سال زندگی وحشتناک واقعی در جبهه - ایستادن زیر سلاح اسلحه های مسلسل های آلمان ، جنگیدن در محاصره ، فرار از اسارت … من به اندازه کافی خوش شانس بودم که وقتی به اردوگاه رانده شدیم فرار کردم. من از دهقانان ، جایی که جنگلها و مردابها بیشتر است ، بزرگراهها کمتر است ، مطلع شدم و به آنجا رفتم. بنابراین به روستای دیمیتروکا رسیدم … نزدیکترین در را زدم ، آنها آن را به روی من باز کردند. من قدمی برداشتم ، سعی کردم چیزی بگویم و در نیمه فراموشی قرار گرفتم. آنها مرا بلند کردند ، من را به رختخواب بردند ، به من غذا دادند ، من را در حمام شستند.چندین دختر شستشو کردند - و چگونه می خندیدند! و من ، یک اسکلت زنده ، با شکمم به ستون فقرات و دنده های بیرون زده من چسبیده است.

Innokenty Smoktunovsky
Innokenty Smoktunovsky

به زودی اسموکتونوفسکی به گروه پارتیزان پیوست ، که بعداً به لشکر 102 تفنگ گارد ارتش شوروی پیوست. در ژانویه 1945 ، در منطقه روستای لورتزن آلمان ، گروهی از گروهان مسلسل دار به فرماندهی گروهبان کوچک اسموکتونوویچ یکی از اولین کسانی بودند که به سنگرهای دشمن حمله کردند و حدود 20 فاشیست را نابود کردند. برای این موفقیت ، Innokenty دومین مدال "برای شجاعت" را دریافت کرد. و اولین مدال خود - او برای این جایزه به این دلیل اهدا شد که در سال 1943 او به سرعت گزارش های رزمی را در سراسر دنیپر تحت آتش دشمن ارائه داد - اینوکنتی میخایلوویچ تنها 49 سال بعد در صحنه تئاتر هنری مسکو دریافت کرد. AP چخوف ، پس از نمایش "Cabal of the مقدس".

اسارت برای مدت طولانی بر هملت و یوری دیتوچکین آینده تأثیر منفی گذاشت. آنها می گویند زمانی در اسناد Smoktunovsky عدد 39 وجود داشت. این بدان معناست که او نمی تواند در 39 شهر کشور زندگی کند. به همین دلیل است که او مدتها در پایتخت ها شناخته نمی شد. همه چیز با فیلم 1956 درباره جنگ "سربازان" بر اساس داستان "در سنگرهای استالینگراد" ویکتور نکراسوف تغییر کرد. این تصویر توسط Georgy Tovstonogov مشاهده شد ، که سپس نمایش "احمق" را بر اساس داستایوفسکی در BDT روی صحنه برد. کارگردان فکر کرد که این بازیگر چشمان میشکین دارد. و او را به این نقش دعوت کرد. از آن لحظه به بعد ، شهرت بازیگر درخشان در سراسر کشور گسترش یافت.

اسموکتونوفسکی معتقد بود ، او به خانواده خود گفت: "در طول جنگ ، من احساس کردم که نیرویی از من محافظت می کند. شاید بعداً آن تصاویری را ایجاد کنم که مورد نیاز مخاطبان بود … میشکین ، چایکوفسکی ، دتوچکین و دیگران."

الکسی اسمیرنوف

الکسی اسمیرنوف
الکسی اسمیرنوف

الکسی قبل از جنگ به ارتش اعزام شد - در فوریه 1940. و در سال 1941 ، اسمیرنوف به جبهه رفت. ابتدا به عنوان مربی شیمی و سپس به عنوان فرمانده دسته توپخانه خدمت می کرد. الکسی اسمیرنوف به عنوان بخشی از واحد خود در نبردها در جبهه های غربی ، بریانسک ، اول اوکراین و دوم بلاروس شرکت کرد.

او به شناسایی رفت ، بیش از یک بار به عقب دشمن رفت. در سال 1943 ، الکسی ماکاروویچ سه فاشیست را با آتش اتوماتیک از بین برد و سپس فرمانده خمپاره خارج از دستور را جایگزین کرد. با تشکر از فرمان اسمیرنوف ، حداکثر دو دسته پیاده نظام دشمن منهدم شدند. برای این شاهکار ، به هنرمند آینده مدال "برای شجاعت" اهدا شد.

متعاقباً ، او کارهای قهرمانانه بیشتری انجام داد ، که از ارزش واقعی آنها قدردانی شد: اسمیرنوف شوالیه درجه ستاره سرخ و درجه های افتخار درجه 2 و 3 شد. به هر حال ، شایستگی های نظامی مانع از هنرمند آینده نمی شود که با موفقیت نمایش های آماتور را در هنگ خود هدایت کند.

الکسی اسمیرنوف
الکسی اسمیرنوف

چند روز قبل از پیروزی ، اسمیرنوف به شدت زخمی شد: یک گلوله در فاصله کمی از او منفجر شد. پس از درمان طولانی مدت در بیمارستان ، مرخص شد.

تماشاگران بازیگر با استعداد را نه تنها از کمدی ها بلکه از فیلم لئونید بیکوف به یاد آوردند "فقط" پیرمردها "به نبرد می روند ، جایی که اسمیرنوف مکانیک فرمانده اسکادران ماکاریچ را بازی می کرد. به گفته ولادیمیر تالشکو ، که نقش اسکوورتسف را در "پیرمردها" بازی می کرد ، در هنگام تمرین صحنه نهایی در قبر ، اسمیرنوف قلب او را گرفت و توسط آمبولانس منتقل شد. چند روز بعد ، بازیگر به صحنه بازگشت ، اما گفت: "من نمی توانم بار دوم این کار را انجام دهم ، فقط می میرم." و لئونید بیکوف اولین برداشت را در فیلم گذاشت.

اسمیرنوف با بازی در کنار لئونید بیکوف ، فقط از یک چیز پشیمان شد: این که او دیر با کارگردان خود ملاقات کرد ، به لطف او استعداد دراماتیک وی برای بیننده آشکار شد و در طول فیلمبرداری با او مادام العمر دوست شد. در 11 آوریل 1979 ، لئونید بیکوف در یک تصادف رانندگی جان باخت. با اطلاع از این موضوع ، اسمیرنوف با حمله قلبی در بیمارستان بستری شد. تقریباً همه بیماریهای او بدتر شد. و کمی قبل از روز پیروزی ، در 7 مه همان سال ، الکسی اسمیرنوف درگذشت.

استانیسلاو روستوتسکی

استانیسلاو روستوتسکی
استانیسلاو روستوتسکی

قبل از شروع جنگ ، بازیگر و کارگردان آینده استانیسلاو روستوتسکی به دلیل بیماری ستون فقرات غیر رزمی محسوب می شد.با این حال ، در سال 1942 ، پسر 20 ساله با این وجود به ارتش اعزام شد و به تیپ 46 تفنگ ذخیره فرستاده شد. قبلاً در سپتامبر 1943 ، روستوتسکی ، با درجه نگهبانی از سپاه سواره نظام گارد ششم ، به خط مقدم رفت: او در نبردها شرکت کرد ، از ویازما و اسمولنسک به رونو رفت ، که برای آن نشان درجه دریافت کرد جنگ میهنی درجه 1 و نشان ستاره سرخ.

در فوریه 1944 ، در نبردهای نزدیک شهر دوبنو ، استانیسلاو روستوتسکی به شدت مجروح شد. "من توسط یک زن در آغوش از مبارزه بیرون کشیده شدم. او داوطلب بود ، در جبهه تا پیروزی جنگید. یک زن زیبا و یک فرد بسیار خوب ، "روستوتیی به یاد می آورد.

جنگ برای استانیسلاو یوسیفویچ در آگوست 1944 پایان یافت. پس از سخت ترین درمان شش ماهه در بیمارستانهای رونو و مسکو ، روستوتسکی دچار ناتوانی درجه دو شد. اما او ناامید نشد. در سپتامبر 1944 ، وی دانشجوی VGIK شد. و در سال 1972 ، به یاد جنگ وحشتناک ، فیلم فرقه ای "سپیده دم ها اینجا آرام هستند …" را فیلمبرداری کرد.

استانیسلاو روستوتسکی
استانیسلاو روستوتسکی

کارگردان خط مقدم واقعاً می خواست فیلم را به منجی خود نشان دهد. "در جلو ، نام او آنیا چگونوا بود ، سپس او شروع به حمل نام خانوادگی شوهر خود ، بکتوف کرد. او نقاشی "و سپیده دم اینجا آرام است …" را ندید: در آن زمان او قبلاً کور شده بود ، - استانیسلاو یوسیفویچ به یاد می آورد. - او را به استودیو آوردم و در حین نمایش ، آنچه را که روی صفحه اتفاق می افتد گفتم … آنیا می دانست که من این فیلم را تا حد زیادی به عنوان قدردانی از او و همه آن زنانی که به زنده ماندن مبارزان کمک کردند ، ساختم.

سرگئی بوندارچوک

سرگئی بوندارچوک
سرگئی بوندارچوک

در آغاز جنگ ، سرگئی بوندارچوک موفق به فارغ التحصیلی از مدرسه تئاتر در روستوف دان شد و بازی در گروه تئاتر را آغاز کرد. اما در تابستان 1941 او به جبهه اعزام شد. سرگئی فدوروویچ در نزدیکی گروزنی ، آرماویر ، موزدوک جنگید. او به عنوان یک سرباز کل جنگ را گذراند ، نشان درجه 2 جنگ میهنی را دریافت کرد.

وی افزود: "یک حمله وحشتناک با انفجار شدید به گروزنی انجام شد. به نظر می رسید که زمین می سوزد و آهن در حال ذوب شدن است - داستانهای خط مقدم همسرش ایرینا اسکوبتسوا را به یاد می آورد. - بوی وحشتناکی از گوشت سوخته انسان وجود داشت. سرگئی به یک سنگر پناه برد ، که در هر ثانیه می تواند قبر او شود. ناگهان سگی به لبه سنگر آمد ، سوخته ، زخم خورده ، دم شکسته بود. سريوزا تصميم گرفت: "حالا او مطمئناً جهش خواهد كرد." چشمان آنها به مدت طولانی و طولانی به یکدیگر نگاه کرد و به هم نگاه کردند. سرگئی فدوروویچ تا پایان عمر ظاهر این سگ پر از وحشت را به یاد آورد.

سرگئی بوندارچوک فقط در ژانویه 1946 از خدمت خارج شد. وی برای گذراندن دوره بازیگری با سرگئی گراسیموف وارد VGIK شد. و سالها بعد او فیلمهای درخشان زیادی در مورد جنگ ، از جمله فرقه "آنها برای سرزمین مادری جنگیدند" بر اساس رمانی به همین نام توسط M. A. Sholokhov ، فیلمبرداری کرد.

توصیه شده: