
2023 نویسنده: Kevin Jeff | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-11-26 12:53

"چشمان سبز ، موهای قرمز - مرد با حیله نگاه کرد ، چشمان هوشمند با درک درخشید. ناتالیا با لبخند دستش را به سمت او دراز کرد. "بالاخره من تو را پیدا کردم …" - با خوشحالی زمزمه کرد. "پیداش کردی؟ و من؟ " - غریبه لبخند زد. و با این کلمات ، او شروع به ذوب شدن در هوا کرد. ناتاشا به صورت تشنجی دست نامزدش را گرفت و … بیدار شد. در همان نزدیکی یک گربه زنجبیلی با چشمان سبز نشسته بود و به نظر می رسید که لبخند می زند …"
زنی که خود را ورا پاولوونا معرفی کرد ، گفت: "دخترم کاملا فرسوده شده است." - برای مدت طولانی ناتاشا هم خانواده و هم فرزندان می خواهد ، اما همه چیز درست نمی شود. و دو هفته پیش او عکسی را در تلفن من برایم فرستاد ، در آغوش با گربه. و او امضا کرد: "نامزد نامزدم". ظاهراً او کاملاً استعفا داد ، تحمل کرد. او بسیار زیبا است و خدا مغز او را آزرده نکرد. دوباره خانواده اما رابطه او به هیچ وجه پیش نمی رود. و وقفه ها به دلایل احمقانه ای رخ می دهد! مجبور نیستید راه دور بروید ، سه ماه پیش به دلیل مزخرفات از دوست پسرش جدا شد. و همینطور هر بار. این فقط شرم آور است ، زیرا همه همسایگان ، دوستان و بستگان ما مطمئن بودند که زن باهوش و زیبا من هرگز در زندگی شخصی خود مشکلی نخواهد داشت. و باید باشد … من اکنون آماده ایم که به هر چیزی اعتقاد داشته باشم. اگرچه من همیشه عرفان را مزخرف و مبهم می دانستم ، اما فکر می کنم اگر تاج تجرد را بردارید یا هر چه می گویند بدتر نشود …"
من خود به خود تصحیح کردم: "تاج تجرد". "واقعاً چیز وحشتناکی است. به عنوان یک قاعده ، تاج تجرد توسط جادوگر به خانواده داده می شود. همه دختران در چنین خانواده ای محکوم به تنهایی هستند. حتی اگر آنها ازدواج کنند ، زندگی آنها بسیار تاسف بار است. یا شوهر مشروب به چشم می خورد ، یا شوهر می زند ، یا با گذشت زمان مرد سرد و بی تفاوت می شود. نتیجه همیشه یکسان است - ازدواج در حال فروپاشی است. اغلب اوقات ، چنین زنانی حتی نمی توانند دلیل فروپاشی خانواده خود را توضیح دهند … من باید بدانم ، آیا همه چیز در خانواده شما خوب است؟"
"من دارم ، بله. بیش از 40 سال است که ما با شوهرم در هماهنگی کامل زندگی می کنیم … از مدرسه ، تعداد ، با هم. هجده ساله شدند ، ازدواج کردند. اوه ، و دختران با عجله به طرف Vovka من رفتند! یک پسر برجسته یک مرد برجسته بود و هنوز هم باقی می ماند ، اگرچه 60 ساله قبلاً برابر شده بودند … "-" دختران ، شما می گویید ، آیا آنها همسر آینده شما را تعقیب می کردند؟ شاید آنها در عروسی شما چیزی در قلب خود گفتند؟"
گفتگوی من ناگهان متفکر شد. ساکت بود ، اما دیدم که اتفاقی برایش می افتد. بنابراین چشمانش را چرخاند ، آه تندی کشید و دستش را روی دهانش کوبید …

"می دانی ، اولگا میخایلوونا ، اگر سوالات خود را شروع نکرده بودی ، هرگز این داستان را به یاد نمی آوردم …" ورا پاولوونا در نهایت صحبت کرد. - در مراسم عروسی ما یک اتفاق رخ داد. بله ، فقط در آن زمان من آنقدر از همه چیز دور بودم ، مرا ببخشید که مستقیم و "افسانه" بودم که فقط با شوهر تازه کارم خندیدم و فراموش کردم به این داستان فکر کنم. و حالا یادم آمد …"
عروسی روستایی یک رویداد خاص است. این تعطیلات تقریباً در سراسر جهان جشن گرفته می شود ، میزها درست در خیابان قرار می گیرند تا فضای کافی برای همه در جشن وجود داشته باشد. بله ، و آنها این میز را با تمام دنیا چیدند. دیگه چطور؟ امروز دخترت ازدواج می کند ، فردا پسر من است. بازی عروسی با گله آسان تر است ، همه در روستا این را می دانند. و در اینجا ، بدون شوخی ، آنها با پسر اول روستا ازدواج کردند. و دختر از او عقب نماند: یک دانشجوی عالی ، یک عضو کامسومول ، اولین نفر در همه جا. چه در ورزش ، چه در مدرسه ، چه در خانه است. و داستان عشق تازه ازدواج کرده بیش از آنکه لمس کننده باشد. برای اولین بار آنها در کلاس اول یکدیگر را دیدند ، بنابراین کل مدرسه با هم دوست بودند و به تیزر ابدی نسل های زیادی توجه نمی کردند: "خمیر تیلی-تیلی …".
آنها بیش از یک بار سعی کردند ولادیمیر را از ورا دور کنند ، اما موفق نشدند. و اکنون ، به فریاد "تلخ!" عروس و داماد فداکارانه بوسیدند. و ناگهان ، در میان سرگرمی های پر سر و صدا ، فریاد ، اشک شادی ، صدای تیز دخترانه بلند شد: "من به شما تبریک می گویم ، ولودیا.من انتخاب کردم ، من انتخاب کردم ، من انتخاب کردم! خوب! آخرین عروسی خانواده عروس شما در حال پخش است! دعا کنید تا پسری به دنیا بیاید. سپس ، شاید ، ادامه مسابقه وجود داشته باشد. و همینطور … »و دختر بینی تیز که لباس تیره پوشیده بود ، در جهت زوج خوشبخت تف کرد. "بعداً فهمیدم که او چه دختری است. همیشه به ولودیا من پاس می دادم. کلاس از هشتم مزخرف ، گستاخ. وولودیا فقط با مهربانی خندید. او بیش از یک بار گفت که عروس خود را مدتها پیش پیدا کرده است. وقتی هفت ساله شد ، آن را پیدا کرد. به نظر شما او می توانست نفرین کند؟"
"آسان. به خصوص اگر آن دختر دارای توانایی هایی در خانواده بود. هیچ نیرویی مخرب تر از عشق ، خشم ، حسادت و اشتیاق بی نتیجه نیست. خودشان گفتند که او گفت ، عروسی شما با ولودیا آخرین خواهد بود. بنابراین من تاج تجرد را روی دخترت گذاشتم … حتی اگر او ازدواج کند و بچه هایی به دنیا بیاورد ، او بدبختی عاشقانه را به آنها منتقل می کند … شما باید شلیک کنید. خوشبختانه آیین های زیادی در این زمینه وجود دارد ، همچنین موارد ساده ای وجود دارد که می توانید به تنهایی انجام دهید. اما من یک مراسم با توله سگ را پیشنهاد می کنم ، زیرا روز دیگر سگ همسایه من یک توله سگ به دنیا آورد. " از ورا پاولوونا خواستم که روز بعد دخترش را بیاورد و مستقیم به خانه همسایه اش برود. ما از میان بسترها قوی ترین و پرانرژی ترین نوزاد را انتخاب کرده ایم. من می دانستم که این مراسم به یک زن جوان کمک می کند ، اما به سگ کوچولو آسیبی نمی رساند. از ناتالیا خواستم که صلیب را در جهت عقربه های ساعت روی سر توله سگ بچرخاند. "و کلمات؟ ناتالیا ترسو پرسید. "چه کلماتی باید بگویم؟" "اما به کلمات نیازی نیست. وقتی صلیب را پیچیدید ، قبلاً همه چیز را در ذهن خود به یک فرد وفادار گفته اید. برادران کوچکتر ما قدرت زیادی در مبارزه با ارواح شیطانی دارند. سگ ها - مخصوصاً. باید کمک کند."
سه ماه بعد ، متوجه شدم که ناتالیا با مردی ملاقات کرده است و او قبلاً به او پیشنهاد ازدواج داده است. برای مادر به نظر می رسید که تصمیم دخترش عجولانه است ، اما برای من اینطور نبود. وقتی با همسر خود ملاقات می کنید ، چه چیزی را بکشید؟"
با تماس تلفنی با تحریریه می توانید سوالات خود را برای اولگا میخایلوونا آنوخینا بگذارید +7 (495) 753 41 54
توصیه شده:
اولگا آنوخینا: "چگونه می توان شغل پولی پیدا کرد"

در حال حاضر زمان آن است که بسیار آسان است که بدون کسب درآمد رها شوید. اگر تحت تأثیر کاهش قرار بگیرید ، چه می کنید؟
اولگا آنوخینا: "چگونه به فرزند خود کمک کنیم"

"نه ، او نمی تواند این کار را انجام دهد. واسنکا من پسر خوبی است ، نیازی به شرط بندی نیست. اگر تو داری
اولگا آنوخینا: "چگونه یک شغل خوب پیدا کنیم"

"رسوایی زشت در دل ناپسند بود. مدتهاست … نه ، آنها هرگز چنین قسم نمی خوردند! سوفیا
اولگا آنوخینا: "چگونه یک همسر روح پیدا کنیم"

"او چشمان خود را بست و شروع به چرت زدن در اتوبوس داغ کرد. و ناگهان شخصی به آرامی پیشانی نستیا را بوسید
اولگا آنوخینا: "چگونه یک دختر متواضع می تواند عشق پیدا کند و خوشحال شود"

وقتی پسر رویاهایتان متوجه شما نمی شود چه باید بکنید؟