اولگا آنوخینا: "چگونه با حملات خشم کنار بیاییم"

تصویری: اولگا آنوخینا: "چگونه با حملات خشم کنار بیاییم"

تصویری: اولگا آنوخینا: "چگونه با حملات خشم کنار بیاییم"
تصویری: خشم و عصبانیت، قسمت یازدهم : در درون آدمهای عصبانی چه مراحلی می گذرد؟ (مراحل دهگانه عصبانیت) 2023, نوامبر
اولگا آنوخینا: "چگونه با حملات خشم کنار بیاییم"
اولگا آنوخینا: "چگونه با حملات خشم کنار بیاییم"
Anonim
اولگا آنوخینا
اولگا آنوخینا

"آنیا در آشپزخانه مشغول بود وقتی ساشا از سر کار برگشت. او می خواست معشوقه را در آغوش بگیرد ، اما دوباره موجی از این عصبانیت نامفهوم شروع به افزایش کرد و تهدید کرد که همه چیز را در مسیر خود جارو می کند. مرد سه نفس عمیق کشید و سعی کرد خودش را آرام کند. "شام آماده است؟ من می خواهم غذا بخورم ، من دارم می میرم. "او با آرامش پرسید. "نیم ساعت صبر کن …" عصبانیت او را فرا گرفت. ساشا حتی به یاد نمی آورد که چگونه به آنیا ضربه زد و ابرو را قطع کرد …"

"من قبلاً به روانپزشک ، اولگا میخایلوونا مراجعه کرده ام. مطمئن بودم که دارم دیوانه می شوم. او یک سری آزمایشات را انجام داد و گفت که من سالم هستم. خوب ، چگونه می توانم به او اعتراف کنم که دارم انجام می دهم؟ " مرد ناامیدانه صحبت کرد او نمی توانست بگوید که در مواقع عصبانیت ، دستان خود را دراز می کند و به محبوب ترین فرد خود آسیب می رساند …

"من در پذیرش به دکتر اعتراف کردم که دائماً عصبانی بودم ، می خواستم کسی را بزنم ، اما نمی توانم حقیقت را بگویم!" - مهمان من صدایش را بلند کرد و دوباره پژمرده شد. من با همدلی به مرد نگاه کردم ، اگرچه خدا می داند در روح من چه می گذشت. من هرگز نتوانستم مردانی را که زن را کتک می زنند درک کنم یا ببخشم. اما اگر او آمد ، خود اسکندر از این وضعیت وحشت دارد …

"منظورتان این است که بگویید این قبلاً رخ نداده است؟" - مشخص کردم "بله ، این فقط نکته است! - مرد با ناامیدی سرش را در دست گرفت. - من هرگز دست هایم را رها نمی کنم. برای من چنین چیزهایی همیشه ممنوع بوده است. حتی زمانی که با همسر مورد علاقه اش زندگی می کرد ، با انگشت به او دست نمی زد ، اگرچه او البته او را بسیار تحریک می کرد …"

اسکندر مدتها از ازدواج اول خود امتناع کرد. "عروس عالی ، کسب و کار شما بلافاصله از تپه بالا می رود ، آیا می دانید ارتباط پدرش چیست؟" در نتیجه ، ساشا سرانجام با استدلال های پدرش موافقت کرد. "قبلاً در روستاها آنها اصلاً نمی پرسیدند که آیا پسر می خواهد ازدواج کند ، نمی خواهد … باید اینطور باشد. تحمل کنید و عاشق شوید ، "او تصمیم گرفت.

به زودی ، آنیا این سوال را به صراحت مطرح کرد: اگر من همه چیز را به همسرم نگویم از هم جدا می شویم. اما حرفه من هنوز به یک شوهر شوهر تأثیرگذار وابسته بود … "اگر همسرم به تنهایی برود؟" آنیا پرسید. بحث شد … همان عصر ، وقتی به خانه آمدم ، دوباره به ورای معمولی گوش دادم: "بار دیگر ، شما خیلی دیر می آیید ، من از پدرم شکایت می کنم …" و ناگهان چیزی در روح من تکان داد. به یاد دارم که چگونه یک چادر قرمز روی چشمانم افتاد و وقتی از خواب بیدار شدم ، دیدم که ورا هق هق می کند و استخوان گونه اش را گرفته است. باورم نمی شد که به او ضربه زده ام! " روز بعد ، وضعیت دوباره تکرار شد. و مورد بعدی نیز. ورا وسایلش را جمع کرد و رفت و بچه ها را برد. او همچنین تهدید کرد که او را از حقوق والدین محروم خواهد کرد … او بلافاصله درخواست طلاق کرد. من بهترین وکلا را استخدام کردم تا اجازه ملاقات با کودکان را داشته باشند. من شغل خود را از دست دادم ، پدر شوهرم رفتار وحشتناک من را نمی بخشید. و من نمی توانستم خودم را ببخشم! " خوشبختانه یک رقیب بلافاصله به اسکندر علاقه مند شد. "من به سرعت به سر کار رفتم ، دادگاه حکم کرد که من حق دیدار با بچه ها را دارم. ورا بیانیه ای به پلیس نداد … و دو هفته بعد من به آنا رفتم و دستم را به طرف معشوقم بلند کردم. سپس به روانپزشک رفتم …"

Image
Image

از آن مرد خواستم ساکت شود. سکوت لازم بود تا بتوانم تمرکز کنم و به بینایی درونی خود روی آورم … آنچه دیدم ترس هایم را تأیید کرد. مردی با شخصیتی تهاجمی درگیر شده بود ، که باعث می شود عصبانیت خود را از بین ببرد … اما چه کسی این کار را کرد؟ دیدم زن است. "می توانید با آنیا تماس بگیرید و مستقیماً از او بپرسید آیا او برای تسریع خروج شما از خانواده به آیین ها متوسل شده است؟" مکالمه کوتاه بود. "او می گوید مراسمی انجام داد تا همسرم مرا ترک کند …"

من توضیح دادم: "اما من آن را کج کردم." "من یک" مهاجم کننده "را وارد بدن شما کردم … باید شما را از شر" همسایه "خود خلاص کنم." من یک طلسم مخصوص از جعبه بیرون آوردم که اجازه نمی داد "مهاجم" به سمت من بیاید. او اسکندر را روی صندلی رو به شرق نشاند و شروع به خواندن کرد: "تثلیث مقدس ، مادر مقدس خدا ، ملکه آسمانی ما ، مگدالن مقدس و همه مقدسین مقدس خدا ، بنده متولد ، دعاگو و غسل تعمید خدا ، اسکندر را از پیرایش کمک می کند ، از آبکی ، بادی ، متفکر ، بیان شده ، محکوم ، از باد ، از درختان ، و در اینجا شما شریران نمی ایستید و در قلب یال نمی کنید ، استخوان حیوان را نمی شکنید ، خشک نکنید بدن سفید من تو را روح شیطانی صدا می زنم ، فریاد می زنم ، ندا می دهم ، شما را به کوهستان ، باتلاق ها ، آبهای سریع ، جنگل های خشک ، از کلبه با دود ، از حیاط با باد می فرستم ، مسیح پادشاهی می کند ، مسیح فرمان می دهد ، مسیح شرور را دور می کند. به نام پدر و پسر و روح القدس.و اکنون ، و همیشه ، و برای همیشه و همیشه. آمین"

من این کلمات را 12 بار خواندم ، هر بار با تیغه چاقو روی اسکندر نقاشی می کردم. وقتی کارم را تمام کردم ، مرد از حال رفت. دستیاران اسکندر را روی مبل گذاشتند. پس از چند دقیقه ، فراموشی مهمان با یک خواب سالم جایگزین شد. ساشا که از خواب بیدار شد ، گفت که نفس کشیدن برای او آسان تر شده است. یک نشانه مطمئن: مراسم کمک کرد.

پس از یک هفته ، او گزارش داد که دیگر هیچ خشمی وجود ندارد. او چیزهای دیگری هم گفت. اینکه او به ورا رفت ، درخواست بخشش کرد … "ورا عصبانیت خود را به رحمت تبدیل کرد ، اما او گفت که مدتها بود می خواست از من طلاق بگیرد ، به همین دلیل با من چنین رفتار کرد. معلوم شد که پدرش نیز به اجبار با من ازدواج کرد …"

با تماس تلفنی با تحریریه می توانید سوالات خود را برای اولگا میخایلوونا آنوخینا بگذارید +7 (495) 753 41 54

توصیه شده: