اولگا آنوخینا: "نزاع کار دست دیگران است"

تصویری: اولگا آنوخینا: "نزاع کار دست دیگران است"

تصویری: اولگا آنوخینا: "نزاع کار دست دیگران است"
تصویری: Попытки в спидран DST до чемпиона Don't Starve Together 2023, نوامبر
اولگا آنوخینا: "نزاع کار دست دیگران است"
اولگا آنوخینا: "نزاع کار دست دیگران است"
Anonim
اولگا آنوخینا
اولگا آنوخینا

شوهرم داشت گوشت می برید. صدای جیغ زدن چاقو روی بشقاب به طرز وحشتناکی آزاردهنده بود … علاوه بر این ، این چرت زدن نفرت انگیز اوست … چگونه قبلاً متوجه نشده بودید؟ واسیلی بشقاب را کنار گذاشت ، با خوشحالی کشید و بلند شد و قصد داشت به اتاق برود. "آیا نمی توانید حداقل بشقابی را در سینک ظرفشویی بگذارید؟ همه کارهایی که باید انجام دهم؟! " - ورا بالا رفت. واسیا با اخم به او نگاه کرد ، بشقاب را برداشت و آن را روی زمین انداخت …"

"من دیگر نمی توانم این کار را انجام دهم ، اولگا میخایلوونا. هر روز رسوایی زشت. من شروع می کنم - شوهر بلند می شود ، شوهر شروع می کند - من بر می دارم. و بنابراین در یک حلقه … ما یک ماه است که در انزوا هستیم. نزاع ها در سومین روز "تعطیلات" ما آغاز شد. نمی دانم چه کار کنم. و مهمتر از همه ، ما ده سال با هم بودیم. هرگز نجنگید ، هرگز. بسیاری می گویند دلیل این است که ما دائماً در خانه هستیم ، علاوه بر این ، هر دو از راه دور کار می کنند … اما واقعیت این است که این برای ما اولین بار نیست. یک بار یکی از همکاران شوهرم ، که اغلب با او صحبت می کردیم ، به بیماری سرخک مبتلا شد. کارفرمایان ، همانطور که از این موضوع مطلع شدند ، تصمیم گرفتند که برای یک هفته باید در خانه بنشینیم. زمان فوق العاده ای بود. ما بازی های رومیزی انجام دادیم ، سریال های تلویزیونی را تماشا کردیم ، تا آخر شب چت کردیم … بنابراین وقتی به ما گفتند که باید مدتی در خانه بنشینیم ، حتی خوشحال شدیم! اما این بار ما سه روز کافی بودیم. پس از رسوایی دیروز ، خواب مادر مرحومم را دیدم. مادر با مهربانی به من نگاه کرد: "برای تو بد است ، دختر." و من پاسخ می دهم: "بد ، مامان ، خیلی بد. و هر روز بدتر می شود … نمی دانم چه بر سر ما آمد. " - "آیا به یاد دارید چگونه نتوانستید ازدواج کنید؟ و سپس به شما توصیه کردم که به اولگا میخایلوونا بروید. به زودی با واسیا آشنا شدید. " - "مامان ، اکنون کجا می توانم مخاطبین او را پیدا کنم؟ من تلفن را به خاطر ندارم … "-" به کشو نگاه کنید … در سالن … "صدای مادر بیش از پیش بی سر و صدا شنیده شد و این رقم نازک تر شد و سرانجام آب شد."

ورا که از خواب بیدار شد ، لحظه ای تردید نکرد. بلافاصله ، در تاریکی ، نصف شب به داخل سالن رفتم ، کشوی یک صندوقچه قدیمی که از مادرم به جا مانده بود را باز کردم … یک برگه با شماره تلفنم پیدا کردم و صبح روز بعد نشسته در رایانه ، از طریق پیوند ویدئویی با او تماس گرفتم …

Image
Image

من به ورا گفتم: "بله ، بستگان فوت شده ما اغلب حتی پس از مرگ از ما محافظت می کنند." - مادرت اینطور است … یادم می آید تاج تجردت را برداشتم. و واسیا را به خاطر دارم ، آن وقت شما مرا به عروسی دعوت کردید. پسر بزرگ! و آنچه در حال حاضر بین شما دو نفر اتفاق می افتد … فقط این نیست که چنین خوابی را در مورد مادر خود دیدید …”فاصله مانعی برای بینایی داخلی نیست ، به خصوص اینکه ویدیو بدتر از عکس کار نمی کند. من به وضوح شاخک های سیاه ، پیچ خورده و روغنی را در اطراف سر ورا دیدم. خسارت. یا چشم بدی که توسط یک جادوگر قوی آورده شده است. اما چه کسی می تواند باشد؟ با دقت بیشتری نگاه کردم ، تصویر یک پیرزن خشک ، اما در عین حال قوی در ذهن من ظاهر شد. "به من بگو ، آیا تو و شوهرت مادربزرگ دارید؟" - "شما داستان من را می دانید ، در 35 سالگی من یتیم هستم. و واسیلی یک کودک بسیار دیر است. مادرش در 45 سالگی زایمان کرد … "-" معلوم می شود ، مادرش اکنون بیش از هشتاد سال دارد؟ " - "خوب ، بله … اما سالم به عنوان یک گاو نر! اولگا میخائیلوونا ، من را برای بی ادبی معذور می کنید ، اما آنها در مورد چنین افرادی می گویند "شما می توانید شخم بزنید" و "نمی توانید با چوب آنها را شکست دهید." من نمی توانم او را تحمل کنم عصبانی ، حسود ، دعوا کننده! - در این لحظه ورا صدایش را پایین آورد. - اولگا میخایلوونا ، من در آشپزخانه را می بندم ، خدا نکند شوهرم بشنود. با این وجود ، این مادرش است …”یک دقیقه بعد ورا به کامپیوتر بازگشت. "او قطعاً نمی شنود ، من دو در را بستم ، اما معلوم است که او قبلاً کار خود را به پایان رسانده و تصمیم گرفته است که چرت بزند … به طور کلی ، اولگا میخایلوونا ، تامارا لووونا ، از آن زمان به ما جایی نداده است روز عروسی. ما حتی مجبور شدیم به یک شهر همسایه فرار کنیم. به همه اقوام گفته شد که کار در آنجا شروع شده است ، اما در واقع آنها به طور تصادفی رانندگی می کردند ، فقط برای دور شدن از مادر شوهر. خود واسیلی همیشه اعتراف می کرد که شخصیت او آسان نیست. حتی در فاصله دور ، او موفق می شد هر از گاهی ما را "بدست آورد".و به همه آشنایان و دوستان گفت: "خواهید دید ، آنها به زودی طلاق می گیرند!" شوهر ، همانطور که فهمید ، یک ماه با او صحبت نکرد … وقتی به ملاقات او آمدیم ، در روز سوم یک رسوایی همیشه شعله ور شد. خارج از آبی. به طور کلی ، با او سخت است. اصلا چرا از شوهرت درباره مادرت پرسیدی؟ " - وریا ناگهان داستان را قطع کرد.

"من یک شک دارم. به من بگو ، آیا او در روز اعلام قرنطینه چیزی به شما نگفت؟ یادآوری این نکته بسیار مهم است! لطفا سعی کنید. خوب ، شما هرگز نمی دانید ، شاید او پرتاب کرد: "شما یکدیگر را در این قرنطینه خواهید کشت." - "آخ! - ایمان دستهایش را از روی بیش از حد احساسات بالا انداخت. - درباره "کشتن" نگفت ، اما چیز دیگری گفت. فقط الان به خاطر دارم او گفت: "شما در قرنطینه یکدیگر را خواهید خورد!" - "اما شما و واسیا بعد از رسوایی احساس خرابی می کنید ، درست است؟" - "دقیقا … گویی تانک بر سر ما رانده است …"- "مادر شوهر شما جادوگری قوی است و جادوگر سیاه است. شاید او این را برای پسرش نمی خواست ، اما فقط به شما فحش داد. بنابراین شما یکدیگر را "می خورید". خوب است که به من روی آوردید ، وگرنه شما و شوهرتان به زودی نه تنها رسوا ، بلکه بیمار هم می شوید … می توانست بسیار غم انگیز به پایان برسد. حالا به کارهایی که باید انجام شود گوش دهید. یک لیوان یا فنجان آب تمیز و کبریت بردارید. شما باید 9 کبریت (تا انتها) بسوزانید ، در حالی که مورد بعدی از قبلی کوره زده می شود. کبریت سوخته ای با این عبارت به آب انداخته می شود: "نه نهم ، نه هشتم ، نه هفتم" - و همینطور تا آخر.

یک لحظه صبر کنید و ببینید. اگر همه کبریت ها روی سطح شناور شوند ، هیچ چشم بدی وجود ندارد. و اگر حداقل یکی حالت عمودی گرفته است ، بگویید: "خوب در دروازه ، شر برای همیشه!" سپس انگشتان خود را در آب فرو کنید و صلیب هایی روی سینه ، پیشانی ، شانه ها ، مچ دست ، آرنج ها و شبکه خورشیدی برای خود و همسرتان بکشید. می تواند زمانی که او خواب است انجام شود. سپس سه جرعه از فنجان بردارید و بقیه را بریزید."

روز بعد ورا با من تماس گرفت. "تصور کنید ، اولگا میخایلوونا ، هشت از نه مسابقه به طور ایستاده ایستاد! و نحوه انجام مراسم ، بله ، پس از توضیح دادن به شوهرم ، از او خواستم سه جرعه بنوشد ، هر دو احساس تسکین باورنکردنی کردیم. روز رو به اتمام است و ما هرگز نزاع نکرده ایم. انگار همه چیز با دست بلند شد!"

با تماس تلفنی با تحریریه می توانید سوالات خود را برای اولگا میخایلوونا آنوخینا بگذارید +7 (495) 753 41 54

توصیه شده: