اولگا آنوخینا: "یک اقدام بی فکر"

تصویری: اولگا آنوخینا: "یک اقدام بی فکر"

تصویری: اولگا آنوخینا: "یک اقدام بی فکر"
تصویری: اعمال بدون فکر 2023, نوامبر
اولگا آنوخینا: "یک اقدام بی فکر"
اولگا آنوخینا: "یک اقدام بی فکر"
Anonim
اولگا آنوخینا
اولگا آنوخینا

"ایمان در تاریکی به نفس معشوق گوش داد. وانیا در آرامش خوابیده بود و روی پشتش کشیده شده بود و لبخند شادی بر لب داشت. "من باید قبل از بیدار شدن قهوه درست کنم" - با این فکر ، او از تخت بلند شد. و ناگهان صدای خس خس شنیدم. برگشت و دید که چشمان ایوان از وحشت گشاد شده است و نفس نفس می زند …"

"این داستان یک سال پیش رخ داد. سپس زن جوانی با من تماس گرفت و از او خواست در اسرع وقت مورد استقبال قرار گیرد. او گفت که این سخنرانی در مورد مرگ و زندگی بود. او مدام این حملات را خفه می کند! من نمی دانم چه کنم ، پزشکان شانه های خود را بالا انداخته اند ، آنها می گویند ، او سالم است! اما چقدر سالم است وقتی تقریباً سه بار جان خود را از دست داد! به یاد دارم وقتی مادرم را وخیم کرده بودی به او کمک کردی."

قرار گذاشتم. بهار از دیرباز به شهر جنوبی ما آمده است ، خورشید در خیابان می درخشد ، پرندگان جیغ می زنند ، گیلاس پرنده شکوفا می شود ، شاخه های یاس بنفش از وزن گل آذین آماده شکوفایی افتاده است. تمام این شکوه و جلال در پنجره با آنچه در آشپزخانه من اتفاق می افتاد بسیار متفاوت بود. زن زیبا و لاغر ، با چشمان کسل کننده و لب های تکان خورده ، سعی کرد بفهمد چه اتفاقی برای شوهر معمولی اش می افتد …

"ما تازه شروع به زندگی با هم کردیم. اما وانیا قسم می خورد که هرگز چنین مشکلی نداشته است ، - مهمان من کمی آرام شده است. - در اولین حمله ، به من کمک کرد که بتوانم تنفس مصنوعی انجام دهم … او حتی پنج دقیقه بعد خندید ، گفت که خواب دیدم ، کباب خورده و آن را خفه کرده است … "" ظاهراً او خفه شد بزاق خود را در خواب ببینید! - ایوان خندید ، ورای وحشت زده را در آغوش گرفت. - در اینجا ، من گفتم ، شما از من خسته نخواهید شد و نمی خواهید حرکت کنید. درست است. ورا هنوز باور نمی کرد که موافقت کرده است. همه چیز خیلی ناگهانی اتفاق افتاد! یک ماه پیش ، هنگام تماشای کارمند جدید ، فقط آه کشید. صادقانه بگویم ، همه دختران عاشق یک مرد زیبا و زیبا شدند. یک چیز کارکنان مجرد را نگران کرد - فرد تازه وارد مانند یخ سرد بود. و او تمام تلاش های دختران برای جلب توجه او را نادیده گرفت. "چگونه دختران ما تلاش نکردند! ایرکا - او دیدنی ترین در کشور ما است - او شروع به پوشیدن دامن های مینی کرد که تماشای آن ناراحت کننده بود. مانند یک فروشگاه جنسی ، توسط golly! خوب ، من … من حتی سعی نکردم. من کیستم و او کیست؟ اما من هر روز بیشتر عاشقش می شدم. و یکبار یک کار احمقانه انجام دادم … من طلسم عشق را از روی کتاب روی پای خواندم و آن را به ایوان دادم … به هر حال ، اینگونه بود که ما شروع به ملاقات کردیم. چون من او را با این پای پذیرایی کردم ، و او آن را گرفت و خفه شد. پشت زدم ، دویدم دنبال آب. و او مردی با شوخ طبعی است ، بعداً گفت: "اینجا ، ورکا ، راه مرد از طریق شکم و ضرب و شتم است!" - این در مورد این است که چگونه من او را از صمیم قلب به پشت کتک زدم. - ورا لبخندی زد ، اما با نگاه به من ، چهره اش تغییر کرد. "اوه ، اولگا میخایلوونا ، چرا اینطور به من نگاه می کنی؟" "چرا ، من فکر می کنم ، با تو چه کار کنم ، جادوگر جوان؟ شلاق زنی؟ می گویید چند نفر را ملاقات کرده اید؟ " - "سه هفته … در دو هفته ما زندگی مشترک را شروع کردیم."

Image
Image

من بیشتر از این احمق سوال کردم. البته ، طلسم عشق او کار می کرد ، فقط بسیار کج. و موارد معمولی خطرناک هستند ، فرد را با اراده ضعیف ، برده می کنند ، اغلب پرونده با مرگ کسی که جادو شده است به پایان می رسد. و گاهی اوقات ، مانند مورد ورا و وانیا ، به طور کامل کار نمی کند. و این به دلایل مختلفی اتفاق می افتد. اولاً ، زیرا دختران احمق موفق می شوند کلمات را با هم مخلوط کنند ، و ثانیاً ، زیرا گاهی اوقات طلسم عشق لازم نبود … من همه اینها را برای ورا توضیح دادم و پرسیدم آیا در طلسم عشق او کلماتی وجود دارد: ""

"وجود داشت … و من … فکر نمی کنم اینطور گفتم … من گفتم که او نمی تواند بدون من نفس بکشد … اما این حملات همیشه برای او اتفاق می افتد وقتی من به جایی می روم … من کارهای دیگر را انجام می دهم … در محل کار ما در یک موقعیت هستیم بخش ، ما همیشه نزدیک هستیم می گویی این همه طلسم عشق من است؟ اما وانیا ، وقتی ما شروع به دوست شدن کردیم ، بلافاصله اعتراف کرد که در نگاه اول عاشق من شده است.این تنها دلیل عدم توجه من به دیگران است. اما او از آمدن می ترسید ، من به نظر او بسیار سخت گیر بودم … "-" به همین دلیل طلسم عشق به طور کامل کار نمی کند. او قبلاً عاشق شما بود! اما این واقعیت که شما کلمات را با هم قاطی کرده اید ، در حالی که دارای یک هدیه جادویی هستید ، نفرینی بر او وارد کرد! همچنین خوب است که بلافاصله کار نکرد. به هر حال ، وانیا ، الان کجاست؟ " - "در بیمارستان … آنها تصمیم گرفتند او را آنجا نگه دارند تا بفهمند …" - زن مات و مبهوت گفت و بلافاصله برای تماس سریع شتافت. پس از صحبت تلفنی با شخصی ، او کاملاً ساکت شد. "وانیا دوباره احساس بدی داشت. اما آنها به من اجازه گفتگو دادند و همه چیز گویی با دست ناپدید شد. او می گوید ، دکتر شوخی می کند ، فقط همیشه با او باشید و همه چیز خوب خواهد بود."

چه باید کرد؟ لازم بود عواقب مراسم انجام شده توسط ورا حذف شود. و فوری. در حالی که پسر هنوز زنده بود. از ورا پرسید که آیا عکس ایوان را با خود دارد؟ معلوم شد وجود دارد. ورا توضیح داد و آن را به من داد: "من همیشه آن را در کیف پولم دارم." مهمان من را به خانه فرستاد ، توطئه مدت زیادی طول کشید. ظهر شروع کردم. او نمک را در ماهیتابه ریخت و شروع به گرم کردن آن روی حرارت ملایم کرد و گفت: «نمک سفید و خالص است ، بنده خدا ایوان را پاک کنید. هر چه خراب شده است ، هر آنچه را که القا شده است ، از بین ببرید ، همه چیز را صاف کنید ، با غذا بخورید ، با نوشیدنی بنوشید ، با یک آستر گرفته شود. با چشم بد ، با کلمه ارسال شده. حتی یک دختر ، حتی یک پیرزن ، حتی یک پیرمرد. حتی یک مرد ، حتی یک خواهر ، حتی یک برادر ، حتی داماد ، حتی مادر شوهر. آن را ببرید و در امتداد آب سریع ، از طریق دریای اوکیان ، به جزیره بویان ببرید. کلام من قوی است ، اما اراده من قوی است. همینطور بود ، هست و خواهد بود. آمین! " من هرچقدر طول کشید تا نمک داغ شود و شروع به ترک خوردن کند ، خواندم. سپس نمک را در یک بشقاب ریختم. عصر ، او عکس ایوان را در دست راست خود گرفت ، دوباره همان کلمات را خواند ، عکس را در یک بشقاب نمک قرار داد و روی آن پاشید. صبح نمک را بیرون ریختم. غروب با ورا تماس گرفتم. صداش از خوشحالی زنگ خورد. "وانیا فردا مرخص می شود. آنها می گویند حملات متوقف شده است. آنها به ما توصیه کردند که جاروبرقی و کل خانه را بشویید ، آنها می گویند ، شاید چنین حساسیت به گرد و غبار! خوب ، مطمئناً بدتر نخواهد شد!"

با تماس تلفنی با تحریریه می توانید سوالات خود را برای اولگا میخایلوونا آنوخینا بگذارید +7 (495) 753 41 54

توصیه شده: