
2023 نویسنده: Kevin Jeff | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-11-26 12:53

"بسیار گرم بود ، پوست از آتش سوخت ، آنا داشت خفه می شد. همه چیز در اطراف آتش گرفته بود: پرده ، مبلمان ، کف آتش گرفته بود. جایی برای فرار وجود نداشت ، زن متوجه شد که اکنون هوشیاری خود را از دست داده است ، با تمام وجود عجله کرد … و در تختخواب خود بیدار شد. با آرامش آهی کشید و ناگهان بوی سوختگی را احساس کرد …"
یک معجزه ، یک معجزه واقعی همه ما را نجات داد! - آنا به من تلفن گفت. "اکنون خانواده ام من را فرشته ای نگهبان نمی نامند ، زیرا اگر این رویا نبود ، همه ما بیدار نمی شدیم." به گفته گفتگوی من ، شب آن شب سیم کشی در خانه آنها شعله ور شد. "و خوب است که سن داشته باشیم ، اما نه ، یک ماه پیش آنها بازسازی را تمام کردند ، تمام برق خانه تغییر کرد. استادان قسم خوردند که اکنون می توانیم با آرامش بخوابیم. و سپس اتصال کوتاه … البته من سپس از برقکاران شکایت کردم. آنها می گویند همه ما بار اضافی را به پریز دادیم ، بنابراین سیم کشی آتش گرفت. اما ما چنین کاری نکردیم! هیچ کس نفهمید چگونه عایق آسیب دید و یک اتصال کوتاه دقیقاً در خروجی که در کنار پرده بود رخ داد. و شب بعد خواب جدیدی دیدم. دوباره همه چیز در آتش بود ، اما من به وضوح شنیدم که کسی می خندد و می گوید: "چی؟ از آپارتمان راضی نیستی؟ " من مدتهاست که به رویاهایم اعتماد دارم. بله ، و بعد از چند مورد خانواده مسخره ام کردند. آنها رویاهای من را بسیار جدی گرفتند. به هر حال ، یک بار به این ترتیب من شوهرم را از سفر با دوستان که تصادف وحشتناک داشتند نجات دادم. و به نوعی او اجازه نداد پسرم در رودخانه در داچا شنا کند. فریاد کشید ، خشمگین. و سپس معلوم شد که یک احمق در محل دریاچه ، جایی که بچه ها از سراسر منطقه شنا و غواصی می کردند ، موفق به ایجاد یک تور شدند. مرد همسایه وارد آن شد و به طور معجزه آسایی شنا کرد ، زیرا او غواص در آب بود. او کاملاً شنا می کرد و مهمتر از همه ، می توانست نفس خود را زیر آب نگه دارد. مال من نمی توانست ، به این معنی که اتفاق وحشتناکی رخ می داد. بنابراین ، وقتی شب همه را بیدار کردم و خودمان آتش را خاموش کردیم ، همه از من تشکر کردند. اما من از گفتن آخرین خوابم خجالت کشیدم ، دردناک همه اینها به نظر می رسید که من در این آتش ثابت شده ام. سه روز بعد ، رویا تکرار شد ، فقط کلمات دیگر به وضوح به نظر می رسید: "شما در آپارتمان من مدت زیادی زندگی نخواهید کرد! همه را می برم! " آنقدر ترسیده بودم که تصمیم گرفتم آنچه را که دیدم به دوستم بگویم. او هم مثل شما جادو می کند این لیوبا بود که در مورد شما به من گفت. من تماس گرفتم … به نظر او ، خسارت به آپارتمان تحمیل شد. و حتی حدس می زنم توسط چه کسی. به دست آوردن این آپارتمان برای ما دشوار بود … "- آنا داستان خود را ادامه داد.

پسرعموی آنا وقتی شوکه شد ، پس از مرگ مادربزرگش متوجه شد که آپارتمان متوفی ، که او قبلاً مالک آن بود ، طبق وصیت خود متعلق به آنا است. رسوایی زشتی درگرفت. "چه خوب ، مرغ ، آیا مجبور بودی سر مادربزرگ را فریب دهی و یک دفتر اسناد رسمی برای او بفرستی؟! همه چیز با او توافق شد! من این اراده را به چالش می کشم! " - آنفیسا فریاد زد ، بدون دعوت به خانه آنا آمده بود. او ساکت بود و فقط با سرزنش به خواهرش که در کودکی با او دوست بود نگاه کرد. آنا فهمید چرا عمه بزرگش تصمیم گرفت وصیت نامه را بازنویسی کند. "وقتی ورا پاولونا قوی و روی پا بود ، آنفیسا همیشه در کنار او می چرخید. اساساً ، درخواست پول قبل از پرداخت حقوق یا انداختن دو پسرش که بسیار بد تربیت شده اند ، به گردن او انداخته می شود. و چگونه ورا پاولوونا شروع به فرسودگی و بیماری کرد ، نوه راه را برای او فراموش کرد. من برای پیرزن ، با وجود این ، اقوام متاسف شدم. در دوران کودکی ، من و آنفیسا اغلب با او وقت می گذراندیم … ورا پاولوونا ، مادر خود آنفیسا نیز زود زایمان کرد. بنابراین اتفاق افتاد که وقتی من و خواهرم هر کدام هشت ساله بودیم ، مادربزرگ ما تنها 47 سال داشت. آنفیسا در 18 سالگی بیرون پرید ، بلافاصله دوقلو به دنیا آورد … من نیز ، نه ، نه ، بله ، دخترم را آوردم به مادربزرگ ، اما آنها را تنها نگذاشت …ورا پاولوونا در حال حاضر 70 ساله بود ، سن قابل احترامی … و آنفیسا پسرانش را درست همانطور انداخت! وقتی پانزده ساله شدند ، مادربزرگم روی تختش رفت. من به طور تصادفی از آن مطلع شدم ، اقوام گزارش کردند که آنفیسا ورا پاولوونا قصد دارد برای یک خانه سالمندان ثبت نام کند. و این به خاطر قدردانی از همه چیز است؟ برای پرورش آنفیسا ، زیرا والدین خواهر زود فوت کردند. سپس آنفیسا متوجه شد که نگهداری از اقوام مسن در یک خانه شبانه روزی هزینه زیادی برای او خواهد داشت. سپس او فقط تصمیم گرفت: بگذار همه چیز همانطور که پیش می رود پیش برود. و وی از دیدار با ورا پاولوونا جدا شد و تصمیم گرفت خدمات اجتماعی با حضانت کار فوق العاده ای انجام دهد. و نکته اصلی برای همه افراد مسن چیست؟ صحبت. بنابراین شروع کردم به رفتن به مادر بزرگ ، چای خوردن با او ، صحبت کردن. وقتی او رفت ، او یک مراسم خاکسپاری متوسط برگزار کرد. آنفیسا اصلاً نمی خواست کاری انجام دهد ، او گفت ، آنها می گویند ، اجازه دهید دولت رسیدگی کند. و تنها زمانی که با خاکسپاری موافقت کردم ، فهمیدم که هزینه همه چیز را پرداخت خواهم کرد. و سپس نامه ای از دفتر اسناد رسمی دریافت کردم. من حتی از این اراده خبر نداشتم. اما او نمی خواست آپارتمان را به هزینه خواهرش واگذار کند. به چه دلیل ، در نهایت؟ خوب … و سپس رویاها شروع شد. و فکر می کنم صدای خواهرم بود. او با آپارتمان کاری کرد …”- با این کلمات آنا تصویری از یک زن بلوند زیبا و در نگاه اول را به من داد. با نگاه کردن به عکس تصمیم گرفتم: "بله ، این او بود که به آپارتمان آسیب رساند." - برای وقوع آتش سوزی و همه چیز سوزانده شد. خوشبختانه ، من مراسم مناسبی برای این مناسبت داشتم. به هر حال ، او همچنین به کسانی که تصمیم می گیرند از آپارتمان در برابر آتش سوزی تصادفی و سایر مشکلات محافظت کنند ، کمک می کند.
در اینجا چکار باید کرد. پرده ها را ببندید و شروع به خواندن کنید: "همانطور که پرده ها را می بندم ، بنابراین با یک کلمه قوی ، با یک کار قالب دار ، من خانه خود را ، خانواده ام را از سیزده جادوگر ، از طوفان ، آتش ، از سیاه ، خاکستری ، سفید ، نارس می بندم. خشخاش از موی سگ ، از نزاع و زباله. من خانه خود را از یک شمع سیاه و خاکستر از اجاق گاز می بندم. به نام پدر و پسر و روح القدس. آمین"
سه روز بعد آنا با من تماس گرفت: "اولگا میخائیلوونا ، همانطور که مراسم شما را انجام دادم ، بنابراین رویای آن رویا را متوقف کردم. و در مورد آنفیسا ، فهمیدم که او خودش آتش گرفته است. خوشبختانه او زنده است و خوب است و آپارتمان را می توان ترمیم کرد ، اما پول زیادی نیاز دارد."
با تماس تلفنی با تحریریه می توانید سوالات خود را برای اولگا میخایلوونا آنوخینا بگذارید +7 (495) 753 41 54
توصیه شده:
اولگا آنوخینا: "چگونه عشق خود را پیدا کنیم"

"چشمهای سبز ، موهای قرمز - مرد با حیله نگاه کرد ، چشمان هوشمند با درک درخشید. ناتالیا با
اولگا آنوخینا: "چگونه با حملات خشم کنار بیاییم"

"آنیا در آشپزخانه مشغول بود وقتی ساشا از سر کار برگشت. می خواست مهماندار را در آغوش بگیرد اما دوباره شروع کرد
اولگا آنوخینا: "صلح آشفته"

"آماده شو ، با من بیا ، بیا ، بیا ، حرکت کن" ، صدای پیرزن شبیه یک روغن نداشت
اولگا آنوخینا: "نزاع کار دست دیگران است"

شوهرم داشت گوشت می برید. صدای جیغ زدن چاقو روی بشقاب به طرز وحشتناکی آزاردهنده بود … علاوه بر این ، این منزجر کننده است
شما می توانید دختران را از "House-2" خارج کنید ، اما نمی توانید "Dom-2" را از آنها خارج کنید

کسنیا سوبچاک و کسنیا بورودینا چه مدت در جنگ خواهند بود؟